English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2646 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
excesses U مقدار زیادی از چیزی
excess U مقدار زیادی از چیزی
put on one's thinking cap <idiom> U زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
go out of one's way <idiom> U تلاش زیادی کردن
preexist U قبلا وجود داشتن
However hard he tried ... U با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
There are not many amusements in this town. U دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
I don't think there's any question about it. U من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
double coincidence of wants U نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد
laid paper U کاغذی که در متن اصلی ان خطوط موازی وجود داشته باشد
hyperacid U حاوی مقدار زیادی اسید
There are many difference between Persian and English . U بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
power U حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered U حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers U حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering U حداکثر تلاش در کمترین زمان
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
quickly U بدون مصرف زمان زیادی
reserving U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserves U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserve U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
do while U یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
put in <idiom> U اضافه چیزی که قبلا گفته شد
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
preform U قبلا شکل چیزی رامعین کردن
legal reserves U مقدار وجهی که بانکهای تجارتی طبق قانون باید نزد بانک مرکزی داشته باشند
universal time U زمان که به گردش زمین بستگی داشته باشد و لذا بطورمطلق یکسان نمیباشد
tripods U چیزی که سه پایه داشته
tripod U چیزی که سه پایه داشته
work load U مقدار کار در واحد زمان
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
compacts U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacting U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacted U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compact U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
transmissions U اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
transmission U اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
pay through the nose <idiom> U برای چیزی پول زیادی خرج کردن
prefigures U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
Such a thing does not exist at all . U چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
brake specific fuel consumption U مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
That's the end of our holiday. U این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
So much for our holiday. U این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
There is more to it than meets the eye. U ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
alternating current U جریان الکتریکی که مقدار آن در زمان به ترتیب تغییر میکند و به صورت سینوسی است
account U بررسی مقدار زمان و منابعی که هر کاربر شبکه یا سیستم Online استفاده میکند
CD quality U چیزی که میتواند کیفیت ضبط مشابه با دیسک فشرده داشته باشد
in a way <idiom> U به مقدار از چیزی
It is all over between them . They are thru with each other . U بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
pours U مقدار ریزپ چیزی
poured U مقدار ریزپ چیزی
pour U مقدار ریزپ چیزی
minimum U کوچکترین مقدار چیزی
pouring U مقدار ریزپ چیزی
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
give or take <idiom> U از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
yardage U میزان و مقدار چیزی بحسب یارد
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
deadlock U موقعیتی که دو کاربر می خواهند به دو منبع در یک زمان دستیابی داشته باشند به هر کار یک منبع اخصای داده میشود ولی نمیتوانند ازمنابع همدیگر استفاده کنند
delta clock U که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
One day I want to have a horse of my very own. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
to jury-rig something U چیزی را بالبداهه ساختن
change U متفاوت ساختن چیزی
changing U متفاوت ساختن چیزی
changed U متفاوت ساختن چیزی
changes U متفاوت ساختن چیزی
manipulation U ساختن چیزی با دست
to ensure something U مطمئن ساختن [چیزی]
makeweight U مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
accrual U افزایش تدریجی مقدار یا ارزش چیزی بخصوص پول
footage U طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
much of it was good U مقدار زیادی از ان خوب بود خیلیش خوب بود
dream up U بطور واهی چیزی را ساختن
to cause the downfall of somebody [something] U کسی [چیزی] را مغلوب ساختن
to bring down somebody [something] U کسی [چیزی] را مغلوب ساختن
monofilament U الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
perfect U ساختن چیزی که کاملا درست است
perfecting U ساختن چیزی که کاملا درست است
perfected U ساختن چیزی که کاملا درست است
perfects U ساختن چیزی که کاملا درست است
cpu time U مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
cry down U چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
tenant by curtesy U عنوان شوهر است که بعد ازفوت زوجه اش در صورتی که از او فرزند مسلم الوراثتی داشته باشد که در زمان حیات زوجه متولد شده باشدمیتواند مادام العمر از ترکه غیر منقول مشارالیه استفاده کند
margins U فضا یا زمان که به چیزی امکان امنیت میدهد
to scrape up [money] U چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
margin U فضا یا زمان که به چیزی امکان امنیت میدهد
wizards U امکان نرم افزاری که در ساختن چیزی به شما کمک میکند
wizard U امکان نرم افزاری که در ساختن چیزی به شما کمک میکند
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
autumn U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumns U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
deceleration time U زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
quad U درایو ROM-D که دیسک را با چهار برابر سرعت درایو یک سرعته می چرخاند و باعث مقدار داده بیشتر بر حسب کیلو بایت و نیز زمان جستجو کمتر میشود
quads U درایو ROM-D که دیسک را با چهار برابر سرعت درایو یک سرعته می چرخاند و باعث مقدار داده بیشتر بر حسب کیلو بایت و نیز زمان جستجو کمتر میشود
pipelines U زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipeline U زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
trap U وسیله , نرم افزار یا سخت افزار که چیزی مثل متغیر, خطا یا مقدار دریافت میکند
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
setting up U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer U دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
tables U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
defaults U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
paasche price index U یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
dosage U مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosages U مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
aforehand U قبلا
previously U قبلا"
supra U قبلا
the reinbefore U قبلا
erst U قبلا
formerly U قبلا
already U قبلا
erstwhile U قبلا
law of demand U براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
pre arrange U قبلا قرارگذاشتن
foretoken U قبلا اگاهانیدن
prerecord U قبلا ضبط
presentient U قبلا متوجه
i went before U من قبلا` رفتم
prepay U قبلا پرداختن
beforehand U قبلا اماده
prescient U قبلا اگاه
presentient U قبلا مستعد
heretofore U سابقا قبلا
bandwidth U در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
preheats U قبلا حرارت دادن
preconceive U قبلا تصور کردن
prenominate U قبلا ذکر شده
preheats U قبلا گرم کردن
advance U قبلا تهیه شده
foresees U قبلا تهیه دیدن
advancing U قبلا تهیه شده
predesignate U قبلا تعیین شده
predetermine U قبلا تعیین کردن
prifix U قبلا تعیین کردن
preheat U قبلا گرم کردن
advances U قبلا تهیه شده
prenominate U قبلا نامبرده شده
advances U قبلا تجهیز شده
as already mentioned <adv.> U همانطور که قبلا ذکر شد
preheat U قبلا حرارت دادن
preconceive U قبلا عقیده پیداکردن
as previously mentioned <adv.> U همانطور که قبلا ذکر شد
advancing U قبلا تجهیز شده
pretypify U قبلا اعلام کردن
pretypify U قبلا نشان دادن
pretreat U قبلا معالجه کردن
prepaid U قبلا" پرداخت شده
preheated U قبلا حرارت دادن
predigest U قبلا هضم کردن
preheated U قبلا گرم کردن
preordain U قبلا مقرر داشتن
advance U قبلا تجهیز شده
prenominate U قبلا ذکر کردن
predetermine U قبلا مقدر کردن
to prerecord U قبلا ضبط کردن
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
predestine U قبلا تعیین کردن
presanctified U قبلا تقدیس شده
prerecord U قبلا ثبت کردن
premonish U قبلا برحذر داشتن
preform U قبلا تصمیم گرفتن
preform U قبلا بشکل دراوردن
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1معنی لغت overfit
1 if there's any justice
1چیزی که عوض داره گله نداره
1 want to have chat on video cam? i have a girlfriend, can she join us?
1time is prceious it has great
1Evolution
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com